سلام سلام
اینجانب سرماخوردم به طور بسیار فجیع و آبریزش بینی در حد تیم ملی .. پس اگر واگیر کردین نگی نگفتی هاااا .. من اول بسم الله جار زدم که سرما خوردم
خب اوضاع بر وفق مراد میباشد (خداروصدهزار بار شکر)
حال دوستمم تعریفی نداره .. فعلاً باهم رفتیم کلاس ورزش روز اول که ساعت ورزشمون تموم شد گفت خیلی واسم خوب بود ثنا .. برای یک ساعت هم که شده تونستم یکم همه چیز رو کمرنگ کنم توی ذهنم .. گفتم پس خوبه خداروشکر ..
امروز هم که داریم تشریف مبارک رو میبریم به سمت دانشگاه تا پیش نویس های پایان نامه رو تحویل استاد بدیم تا بعد ببینیم چیکار باید کرد
الان هم که من دارم تایپ میکنم بعضی ها ( سرکار خانوم باران خانوم) با عشقشون به مقصد رسیدن و در حال گشت زنی هستند ایشاالله بهت خوش بگذره آبجی جووونم
پچ پچ و درگوشی
رمز همون رمز قبلیه ..
هرکسی نداره بگه تا بدم
بعداً :
اضافه کردم به پست رمزدار
سلام
خیلی خوشحالم .. چون امروز یه خبر خوب گرفتیم چند وقتی بود که خواهرم دچار کمردرد شده بود .. و فقط یک نقطه از کمرش درد میکرد و ورم کرده بود .
دکترها به چند چیز مشکوک بودن .. تا اینکه امروز جواب آزمایشات رو گرفت و گفتن هیچی نیست
خداروشکر ( به کسی نگفتم چون نمیخواستم استرس وارد کنم .. )
و اما ..
دقیقاً یک هفته بود که من با این جمله " لباس من چی بپوشم " روی اعصاب مامانم پیاده میرفتم البته مامانم هم پیاده روی منو بی جواب نمیذاشت و اونم به سمت اعصاب من حمله ور میشد
تا اینکه بالاخره امروز عصر لباس مورد علاقم پیدا شد و خریده شد
( آخر هفته عروسی داریم اونم چندتاااا .. قبلاً گفته بودم هااا )
و اما ضد حال
اون هفته ای که رفتیم سفر .. وسطای مسافرت بود که مامان و بابام سوپرایز کردن اینجانب رو ..
و گفتند برای اینکه درست تموم شد و فارغ التحصیل شدی کادو واست گرفتیم ..
دستشون انصافاً درد نکنه .. یک گوشی تمام لمسی نوکیا واسم گرفتن
اما ضد حال : من کلاً حوصله خوندن کاتولوگ وسیله و اینا رو ندارم . دوست دارم خودم به کاربردهای وسایل پی ببرم ..
دفترچه این گوشی رو هم خیلی کم خوندم ( 1 صفحه اولش رو )
بعد چند روز پیش توی یه کاری گیر کرده بودم .. از هر طریقی که به مخم می رسید اقدام میکردم ولی کار من اوکی نمی شد .. ( توی گوشی )