سفرنامه

سلام ..


من اومدم .. سفر خوبی بود .. یعنی واقعاً بهش احتیاج داشتم ..


جدیداً خیلی عوض شدم .. با این اخلاق جدیدم یه حس سبک شدن دارم .. نمیدونم چرا .. تصمیم گرفتم هرجا لازم بود و واقعاً نیاز بود صحبت کنم .. نه بیخودی و الکی ..


ایشاالله بتونم همینطوری پیش برم .. توی این سفرم که اینطوری بودم ..


دو روز بود که رفته بودم دیدم دلم طاقت نمیاره و میخوام بدونم مدی جونم در چه حالی و احوالیه ..


به باران جونم زحمت دادم که بره و وبش رو بخونه و بیاد بهم بگه .. آجی باران جونم مرسی


دعا میکنم مشکل مدی جونم هم حل بشه


راستی بچه ها ولنتاین رو به همتون تبریک میگم ..

مینای عزیزم مرسی که اومدی و بهم تبریک گفتی


عکسای سفرم رو میزارم واستون .. شب یا فردا

سلام

سلام ..


اومدم اینجا .. اول خواستم دیگه دور وبلاگ و اینا رو خط بکشم .. اما دیدم نمیتونم ..باید یه جایی باشه که بنویسم ..


نوشتن برای خودم رو هم دوست ندارم .. دوست دارم جایی باشه که چند نفر دیگه هم باشن ..